ما و علوم انسانی و اجتماعی
علوم انسانی و اجتماعی در ایران بهطور کلی دچار نوعی بیمسئولیتی نسبت به عمل سیاسی و امر حکمرانی و اداره جامعه بوده است. این بیمسئولیتی ناشی از بیتوجهی نسبت به کلیت تاریخ، جهان و سیاست و نسبت ما با آن بوده است. الهیات حاکم بر اهالی علوم انسانی و جامعه ایرانی، نسبتی میان علم و نظام دانایی با قدرت برقرار کرده است که سبب استغنای اهالی علوم انسانی و اجتماعی از سیاست و حکمرانی و جامعه شده است. غفلت از معناداری و کارکرد علوم انسانی و اجتماعی ذیل سامان سیاسی و نیز فقدان ارتباط سامانمند میان حکمرانی و علوم انسانی و اجتماعی، سبب ناکارامدی، سلب مشروعیت از آن و ناتوانیاش از مشارکت در گفتگوی جهانی علوم انسان و اجتماعی جهانی شده است.